در زمان های قدیم، ویتنام توسط پادشاهی به نام هونگ ونگ اداره میشد. وقتی پادشاه فهمید که پسرش به نام آن تی یم از او نافرمانی میکند، او را به جزیرهٔ دورافتادهای تبعید کرد تا به سختی زندگی کند.
آن تی یم در آن جزیرهٔ دورافتاده برای خود یک جان پناه ساخت و با مشقت بسیار، چاهی حفر کرد و با صید ماهی و حیوانات به زندگی خود ادامه داد تا اینکه روزی به یک میوهٔ عجیب برخورد. این میوه به اندازه یک توپ بزرگ و سبز بود. او میوه را به دو نیم تقسیم کرد و درون آن را قرمز یافت؛ اما او جرأت خوردن آن میوه عجیب را نداشت. روزها پشت سر هم گذشت و گرمای هوا از راه رسید.